شما قرار است روایتی ساده از گردش نیمروزه چند نفر هنرمند و خبرنگار را از کارخانه نخریسی مشهد بخوانید. این بازدیدکنندگان یکی از عکاسان مطرح مشهد، یک هنرمند مجسمهساز و چند خبرنگار هستند که از همراهی مدیرسابق روابط عمومی کارخانه بهره میبرند و آنها هر کدام نظرها و واکنشهای خاص خود را در این بازدید دارند.
ازاینرو این روایت، گزارش تاریخی برای معرفی کارخانه نیست بلکه واکنشهای این هنرمندان و خبرنگاران در رویارویی با این بنای قدیمی است.
«دیدن فضای یک کارخانه متروکه برای من جذابیت خاصی دارد؛ اینکه میتوانم خیالپردازی کنم و گذشته این محل را برای خودم بازسازی. البته دردها و رنجهای زیادی هم اینجا وجود داشته است. چون کارگران کارخانههای نخریسی دچار بیماری سل میشدند.»
کارخانهای که صدای سوتش، حس زندگی در مشهد ایجاد میکرد، حالا سوت و کور است
این اولین نظر هنرمند مجسمهساز در بازدید از کارخانه نخریسی است که در قالب فیلم کوتاهی که از این مجموعه گرفته است، در صفحه فضای مجازی خود منتشر میکند.
نظر کلی من هم بهعنوان یک خبرنگار این است: «بازی نور و سایه بیشتر از هر چیزی در این کارخانه متروک چشم آدم را میگیرد.». اما هیچکس نظری درباره بازسازی این کارخانه و آمادهکردن آن برای بازدید عموم ندارد.
شاید حق هم دارند. کارخانهای که ۷۰ سال، صدای سوتش، حس زندگی و تلاش در مشهد ایجاد میکرد، حالا آنقدر خاک خورده و سوت و کور است که حتی نمیتوان بازسازیاش را تصور کرد.
یک کارشناس تاریخ هم همراه تور هست. او حرفهای زیادی از تاریخچه کارخانه دارد و گاه و بیگاه بازدیدکنندگان را متوقف میکند. کارخانهای که ۶۶ هزار مترمربع مساحت دارد.
نخستین ایستگاه توقف ما، مقابل درِ بزرگ کارخانه نخریسی است. مقابل در که بایستی، سردر بزرگ کارخانه که نام کارخانه روی آن نوشته شده است، میل و احتمالا هواپیمایی را ببینی که درحال عبور از پشت میل است.
درضمن کارخانه نبش چهارراه نخریسی قرار گرفته و یک طرف آن بیمارستان امدادی است و یک طرف هم ایستگاه مترو ۱۷ شهریور که رسیدن به این چهارراه را آسان کرده است.
در کمال تعجب میشنوم که هر لَت از درهای کارخانه، یکونیم تُن وزن دارد و جالب اینجاست که در ساخت آن هیچ جوشی بهکار نرفته است.
کارشناس تاریخ میگوید که در اوایل دهه ۱۳۱۰ که هنوز جوش الکتریک اختراع نشده بود، قسمتهای مختلف درهای بزرگ کارخانه با میخ و پَرچ به هم وصل شده است.
این موضوع خیلی چشم هنرمند مجسمهساز را گرفته است. طوری که میگوید این مدل ساختوساز به سازهها روح میدهد. درحالی که ما امروز در سازههایمان روح نداریم، فقط به فکر ساختن و فروختن به مردم هستیم.
وارد محوطه کارخانه میشویم و بهسمت سولهای بزرگ پیش میرویم. کارشناس تاریخ در همان ورودی سوله، همه را نگه میدارد؛ و میگوید: در سال۱۳۱۸، ۴۴۸ نفر در کارخانه مشغول کار بودهاند.
کارگران مرد بالای ۱۵سال، روزانه حدود ۵ریال و ۹۵شاهی و خانمهای بالای ۱۵سال، روزانه حدود ۲ریال و ۱۵شاهی میگرفتند. ۵۲ نفر خانم زیر ۱۵ سال و ۵۴ نفر مرد زیر ۱۵ سال هم کار میکردند.
با ورود به سوله بیروح و خاکستریرنگ که پر از ستون است، حرفهایی درباره سکانس فیلمهای خارجی قدیمی و وحشتناک بین حاضران پچپچ میشود.
یک نفر به یاد انیمیشن بیخانمان افتاده است. «پرین» همان دختری که پدربزرگش کارخانه نخریسی داشت. یک نفر هم میگوید: «این فضا، فیلمهای خارجی قدیمی و وحشتناک را به یاد آدم میآورد و لوکیشن کارخانه برای ساختن چنین فیلمهایی مناسب است.»
ردیفهای کوچک نور از میان شیشههای خاکگرفته سوله به داخل میتابد و همراهشدن آن با گردوغبار، پرزهای رقصان تار و پود نخهای سالهای پیش را تداعی میکند. سقف این سوله از بتن است و موج شکسته سقفِ معمول کارخانهها را دارد. چیزی که باعث رسیدن بیشتر نور میشده است.
درحالی که همه به دور کارشناس تاریخ جمع شدهاند و به حرفهای او گوش میسپارند، عکاس میهمان این بازدید که از عکاسان مطرح شهرمان است، از جمع جدا میشود و از چند پله در گوشه سوله که به اتاق نگهبان میرسد، بالا میرود و مشغول عکاسی میشود.
با آن حجم کتابی که در منزلش دارد و با آن حجم مطالعاتی که از او سراغ داریم، فقط به این فکر میکنیم که حتما لازم نیست که به این صحبتها گوش کند و شاید موثقترش را در کتابهای مربوط به تاریخ مشهد میخواند.
از سوله خارج میشویم و بهسمت کارگاههای متروکه کارخانه حرکت میکنیم. من بهعنوان خبرنگار تا این بخش بازدید هیچ عکسی نگرفتهام، چون منتظر رسیدن به آینه محدب بزرگی هستم که ۲ سال پیش که برای بازدید با گروهی به کارخانه آمده بودیم، روی دیواری در کارخانه نصب بود تا کامیونها هنگام رفتوآمد و خالیکردن بار کسی را زیر نگیرند، اما دیگر خبری از آینه نیست و جای آن روی دیوار خالی است.
باز هم خبری از آقای عکاس نیست و مدیر روابط عمومی سابق کارخانه ناگهان دنبالش میگردد و همه به عقب نگاه میکنیم. آقای عکاس را بالای پشتبام ساختمان متروکه دفتر مدیریت، در حال عکاسی از دودکش کارخانه میبینیم.
آقای ابراهیمی میگوید به ایشان بگویید که پلههای پشتبام امن نیست. مواظب باشند. به زیرزمین هم نروند که مار و عقرب دارد. به این فکر میکنم که آقای عکاس نباید از مار و عقرب ترسی داشته باشد که در کلاسهای عکاسیاش از خانه قدیمیشان حرف زده بود که منبع عقرب بوده است.
وارد کارگاه بزرگی میشویم که از گوشهای از دیوار آن به میل کارخانه راه دارد. زمین این کارگاه پر از فضله موسیکوتقیهاست و حجمشان آنقدر زیاد است که زیر پایمان خشِ خش صدا میکند.
نردبان بسیار بلندی هم آن وسطها روی زمین افتاده است. کنار دیوار کارگاه، به سمت میل بلند کارخانه میرسد. بازدیدکنندهها نور گوشیهای همراه خود را روشن میکنند و وارد سوراخ دیوار میشوند تا آجرهای میل را تماشا کنند.
پس از این کارگاه، به سمت کارگاه بزرگی در سمت راست پیش میرویم. درهای چوبی بزرگ بسته که کنار آن تابلو کوچکی نوشته شده است «تأسیسات و دیگ بخار». اینجا همانجایی است که دلم میخواهد بایستم و عکسی بگیرم. عکسی تمام قد و افقی که آن تابلو هم در آن بیفتد.
ما بهسمت محوطه پشتی کارخانه نخریسی پیش میرویم جایی که به فضایی سبز و ردیف درختان کاج میرسد. دوباره آقای کارشناس تاریخ همه را نزدیک همان کاجها نگه میدارد و از سهامداران کارخانه میگوید.
میگوید که اینجا ۱۸ مدیر عامل داشته است. به گفته او اولین رئیس هیئت مدیره کارخانه، محمدولی خاناسدی، بوده است. یکی از نایبالتولیهها و استانداران سابق خراسان در دوران پهلوی اول.
او خدمات بسیاری برای مشهد انجام داده است بهطوری که خیابان کوهسنگی فعلی زمانی به نام اسدی نامگذاری شده بود. آقای کارشناس این را هم اضافه میکند که یازدهمین مدیرعامل شرکت هم آدم خاصی بوده است. محمود فرخ شاعری بزرگ که همدوره ملکالشعرای بهار بوده است.
در دوره مدیریت او، بیشترین تغییرات مطلوب در کارخانه ایجاد شده است. جالب اینجاست که مهندس فرخ، اعیاد و مناسبتها را با فرستادن شعرهایی در قالب نامه، تبریک میگفته است.
دوباره از آقای عکاس خبری نیست و به احتمال زیاد درحال گرفتن عکس از داخل میل است و در همان سوله قبلی به همراه عکاسی دیگر ماندهاند.
یکی از خبرنگاران جمع، به من میگوید که چقدر خوب است همراه استاد باشیم و ببینیم چه مدلی عکاسی میکند. بعد هم خودش شلنگ تختهانداز راهش را به سوی انبار متروکه که استاد و عکاس در آن مانده اند، میکشد.
فقط یک ساختمان دیگر باقی مانده است که واردش بشویم. ساختمانی که تأسیسات برق این کارخانه غولپیکر داخل آن است. این تأسیسات، برق مورد نیاز کارخانه و برق بخشی از شهر مشهد را تأمین میکرده است.
میل کارخانه از دیوارهای ساختمان تأسیسات برق، بهخوبی دیده میشود. هواپیماها نیز مانند غولهای آهنی، کوچک دیده میشوند، اما صدایشان بلند است.
آنها بعد از گذر از دندانههای بالای ساختمان برق، از کنار میل هم میگذرند و کم کم اوج میگیرند. پنجرههای ساختمان تأسیسات برق، چندین پنجره گرد دارد که میلههای آن در اصطلاح به هم گلپیچ شده است.
به همان هنرمند حاضر در جمع میگویم که به پنجرههای ساختمان خشتی تأسیسات برق نگاهی بیندازد. میخواهم از دید هنری برایم تشریحش کند و او میگوید: پنجرههای گلپیچ با تسمههای فلزی، قوس داده شده که اینها هم با پرچ و میخ درست شده است.
وارد ساختمان نیمهروشن تأسیسات برق میشویم. بچهها نور گوشیهای همراه خود را روشن کردهاند و از کنار چند ماشینآلات و لوازم برق کارخانه میگذریم که روی آنها مارک معروف آ. ا. گ آلمانی حک شده است.
گرچه این مارکها در زیر پوششی از خاک در حال محوشدن است. از پلههای چوبی قوسدار بااحتیاط بالا میرویم و در فضایی قرار میگیرم که نیمی از آن که نزدیک پنجرههاست، روشن و نیمی هم تاریک است.
برگهای سبز درختی، از پشت پنجره چوبی به داخل آمده و فضایی زیبا ایجاد کرده است. به طوری که بازدیدکنندهها نمیتوانند به راحتی از کنارش بگذرند و میایستند و عکس یادگاری میگیرند.
حتی پیش از اینکه به بخش تاریک بروند و دستگاههای بزرگ را نگاه کنند. اینجا روی طاق پنجرهها هم پر از خاک و فضله موسیکوتقیها ست.
توربین بسیار بزرگی که احتمالا همان توربین تأمینکننده برق کارخانه و مشهد است، در کنار پنجره قرار گرفته که با گذر از دری کوچک میشود به آن سویش رفت، اما تمام بچهها را از رفتن برحذرمیدارند.
آقای هنرمند با دیدن دستگاههایی که گلپیچ هستند و جعبههای ابزار که مارک آلمانی رویش حک شده است، صدایم میکند و میگوید ببین اینها شبیه همان فلزهای گلپیچشده پنجرهها هستند و با لذت بسیار حرفش را ادامه میدهد که اینجا هم خبری از جوشکاری نیست و همه اینها پیچ و پرچ شده است.
بعد هم میگوید: تابلو ابزار که از متعلقات ژنراتور برق است، ظرافت رفتار یک شرکت را نشان میدهد؛ و با نگاهی کلی به معماری کارخانه میگوید: معماری ایران همیشه و تا قبل از دوره معاصر با ظرافتهای خاصی همراه بوده است و هر فردی تلاش کرده با قراردادن بخشی از روح خودش به یک سازه مرده زندگی بدهد.
* این گزارش سه شنبه ۲۰ آذر سال ۱۳۹۷ در شماره ۳۱۳ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.